جاده بی انتها
يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ
جاده ای بی انتها بی همسفر
کسی ندارد از حال دیگری خبر
درختی که خشکیده از ضربات تبر
توهم بیا سهم خود را از این دل ببر
تو تنهای میسوزم او در عطش یار
شب را به صبح میرسانم گیج و خمار
دلتنگی و بی کسی قسمتم از روزگار
من به سرنوشت باختم در این قمار
حس غریبی دارم دل سرد شدم انگار
فکری بحال خویش کن تنهایم بگذار
در دام تنهای شدم گرفتار
- ۹۴/۱۲/۰۹