مغزم خیلی شدید درد میکند
مانند کمر زنی که تازه عادت شده باشد
خسته ام از زندگی با فشار زیاد
مانند کسی که تازه از سفر امده باشد
احساس ناخوشایند بدی دارم
مانند هرزه ای که تازه از جا بلند شده باشد
سوزش عجیبی دارم
مانند دختری که تازه به هجله رفته باشد
غم و اندوه بسیار دارم
مانند دخترکی که تازه بکارتش را از دست داده باشد
حس مردانگی در من مرده
مانند مردی که نگاه هرزه داشته باشد
نمیدانم از این دنیا چه میخواهم
مانند کسی که به اجبار مانده باشد
برای تخلیه شدن کمی سبکم را تغییر دادم
مانند کسی که برای حفظ شرافت تن به کار داده باشد
معنی کلماتم را خودم نمیدانم
مانند کسی که بدون فکر سخن گفته باشد
امروز خودم را در اینه دیدم
چهره ای زشتی داشتم
مانند کسی که برای اندکی بهتر زیستن
انسانیت خود را فروخته باشد